- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت امام رضا علیهالسلام
ای دل غمزده برخـیـز و بیا گریه کنیم وقت آن است که با اهل ولا گریه کنیم همچـو پروانه پر خویش به آتش بزنیم یا بسوزیم چنان شمعی و، یا گریه کنیم چون غـریـبان بنـشـیـنـیم به بزم غم او بر سر کـوی غـریب الـغـربا گریه کنیم گـاه گـل بـوسه به خاک حـرم او بزنیم گاه در خلوتی از اشک و دعا گریه کنیم عـرشیـان در غـم او سـوک نشیـنند بیا هـمره عـرش نـشیـنـان خـدا گریه کنیم به غـریبی و غـم و محنت او ناله زنیم بر دل شعله ور از زهر جفا گریه کنیم پارۀ جان نـبـی پـاره جگـر شد، برخیز ز جگـر ناله زنیم و همه جا گریه کنیم به جـگـر گـوشۀ او تـسلـیـتـی برگـوئیم هـمره آن گـل مـاتـم زده ما گریه کـنیم ای «وفائی» چو یتـیـمانِ پدر مُرده بیا در شب شـام غـریبان رضـا گریه کنیم
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود سینه اش سوخته از غربت و چشمش تر بود وقت تودیع جگر گوشۀ خود را میخواست بـه تـمـنّـای رخـش دیــدۀ او بـر در بـود سوخت از زهر، كسی كه به حرم خانۀ وحی عـالـم عـلـم نـبـی، بـضعهٔ پـیـغـمـبـر بود در و دیـوار هـم از غـربـت او نـالـیـدنـد حجره اش بسكه غم انگیز و ملال آور بود دل قدسی نفسان غـرق غـم و محـنت شد كه به بالین نه پسر داشت و نی خواهر بود سوخت از یاد در سوخـتـۀ گـلـشن وحـی گــوئـیـا چــشـم بـه راه قـــدم مــادر بـود آمــد از راه بــه امــیــد وصــالــش امــا اول وصــل پــسـر، در نـفـس آخــر بـود رفت او چون ز جهان خـیل ملائك دیدند در سماوات به پا شورشی از محشر بود خار غم داشت به دل چون كه وفائی می دید هشتـمـیـن گـل به گـلـستان نبی پرپر بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
آسـمـان زیـر پَـرت بود زمیـن افـتادی یک عـبا روی سرت بود زمین افتادی نه صدای تو به گوش کسی آن روز رسید نه کسی دور و برت بود زمین افتادی صورتت خاکی و دستار و عبایت خاکی مـادرت در نـظرت بود زمیـن افـتادی زهر از جان تو آقا جگرت را میخواست آتـشـی بـر جـگـرت بود زمیـن افتادی ناله میکرد جوادت به سرش میزد آه اشک در چشم ترت بود زمین افـتادی مثل یک مار گزیده به خودت پیچیدی خوب شد که پـسرت بود زمین افتادی ولی افـسوس به میـدان دل خون برد حسین نیزه از پشت زدند و به زمین خورد حسین
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
من كه از زهر جفا پاره شده این جگرم كنج این حـجـره بیاد غـم دیـوار و درم در كجـایـی ز مدیـنـه تو بیـا ای مـادر! تا ببینی كه فـتـادست بر این دل شررم تشنه و بی كس و تنها چو به خود میپیچم گـر بـیـایی بـگـذارم بـه قـدوم تو سـرم بارها از اثر زهر چو خوردم به زمین یاد آن كوچه بسوزاند همه برگ و برم گه به خاك افتم و گه خیزم و گه ناله كنم گاهی از غصه بگویم كه كجایی پسرم زهر مأمون به خدا كار مرا ساخته است گشتـه راحت دگر آمـاده ز بهـر سفـرم من تـأسی كـنم از تـشنـه لـبـی بر جـدم تشنه لب میدهم این جان به ره دادگرم گر كه شد حجـرۀ من قـتآلگـهـم یا الله! دیگر از داغ پسر خـم نشده این كـمرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
ای رأفـت تـو رأفـت ذات خـدا رضـا از پای تا به سر عـلی مرتضی رضا هرکس که بیشتر کرمش میرسد به خلق او بیـشـتر بـرد به درت الـتـجـا رضا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست دل آتشزدهام، شـمع عزاخـانه تـوست ای تـراب قــدم زائـر کـویـت گُـل مـن وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من دورو نزدیک ندارد دل ما زائر توست زهر درسینه شراری شد و بی تابت کرد کس نـدانست نـدانست چه شد با دل تو قـتـلگـاه تو شـود حـجـره در بستـه تو؟ صورتت شسته شد از اشک جـوادت مولا جای معصومه تو اشک فشان فاطمه بود دور تابـوت تو ذکـر همه یا زهـرا بود همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند اشک«میثم» به تو و جد غریبت ریزد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
مانند مـادرت شده ای، قـد خـمیده ای! آقا چرا عـبا به سر خود کـشیده ای!؟ با درد کهنه ای به نظر راه می روی دستت گرفته ای به کمر راه می روی! خون ِجگربه سینه به اجبار می دهی راهی نرفـته! تکـیه به دیوارمی دهی داغ غـریبی تو، نمک بـر جگر زند خواهر نداشتی که برایت به سر زند با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده خاک لباس های خودت را تکـان بده اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت فکرو خیال گندم ری را به سرنداشت اینجاکسی به غارت انگشترت نرفت شکرخدا اسارت خصم؛ خواهرت نرفت
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
بر آه آهِ من جگـر سخت خاره سوخت بروای وای من دل سنگ ستاره سوخت همچمون کبوتران ز عطش بال می زنم لب تشنه ام دلم، جگر پاره پاره سوخت آتـش گــرفــتــه ام ،نـفــسـم بــنــد آمـده پا می کشم زغم، چه کنم راه چاره سوخت می سوزم و هوای دلم دشت کربلاست آنجا که از غمی دل صدها شراره سوخت ای زهـر داغ حرمله را تازه کـرده ای سوگند بر رباب که با گاهواره سوخت یک تیر آمد و سه هدف را نشانه کرد سربسته گفته ام نفس شیرخواره سوخت
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
امان نداد مرا این غم و به جان افتاد میان سـیـنه ام این درد بی امـان افتاد به راه روی زمین می نـشینم و خـیزم نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد چنان به سینۀ خودچـنگ میزنم از آه که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد کـشیده ام به سر خود عـبا و می گویم بـیا جـواد کـه بـابایت از تـوان افتاد بیا جـواد که از زخمِ زهــر می پیچـد شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
عبا به پایم اگر گیر می کند غـم نیست اگر به کوچه زمین می خورم، دمادم نیست میان کوچه فقط یک نفر زمین خورده به غیر مادرمان این چنین در عالم نیست اگـر خـمـیـده خـمـیده، قـدم قـدم بِـروَم قـدم ز قامتِ مادر که بیشتر خم نیست همین که تکـیه به دیـوار کاگِـلـی دادم به غیرصورت خاکی غمی به یادم نیست هنوز چـادر خاکی به دستِ مــا مانـده به غیرِ کوچه عزایی عزای اعظم نیست من از مصیبتِ پهلـو شکسته می میرم فقط که قاتل من جام زهرِ خصمم نیست به روی خاک نشستم به زانوی لرزان اگرچه ضربۀ سیلی نصیب رویم نیست جـواد نیـست عصای قـد خـمیـده شود عصا به جای خودش هیچکس که محرم نیست درون حـجـره به یاد حـسین می سوزم ولی دهان من از زخم نیزه درهم نیست اگرچه نیست دراین حجره خواهری اما به پیش خواهر من تکه های قلبم نیست به زائـران بقـیـع این پـیــام، بـایـد داد غریب از وطنـم درد غـربتم کم نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
تو آن هـفـتـمـیـن قـبـلـۀ بـاوری امـام پـس از مـوسی جعـفری تــو در امــتـداد عــلی نــازلـی تـو رودی و دنـبـالـۀ کـوثـری نـیازی نـداری بـه این چـیـزها تو هشـتم ولـی عهـد پیغـمبری غـروب عـزایت طـلـوع شـرر نــسـیـم غــریـبـیِ پـشـت دری چگـونه است حـال پـریشان تو الا ای غریـب خـدا؛ بهـتری؟! از این کوچه تا حجره ات میروی به یاد زمـین خـوردن مـادری نفـس می کشی ناتـوان می شوی نـفـس می کشی لالـه می آوری کـنـار تن نـقـش بـر حـجـره ات نه یک دختری بودونه خواهری برای تو گـیـسو پـریشـان کـنـد بـرای تو پـاره کـنـد معـجـری اگـر چـه شـهــیـد خـدایـی ولـی به دست شمـا هست انگشتری ازاین شهرغم تا وطن می روی غـریبی ولی بـا کـفن می روی
: امتیاز
|
شهادت امام رضا علیهالسلام
آسمان است وخسوف قمرش معلوم است غربت بی حد او از سفرش معلوم است کـولـه بـار ســفــر آخـرتــش را بـسـتـه از مناجات و نماز سحرش معلوم است موی آشفته و اوضاع به هم ریخـته اش با عبایی که کشیده به سرش معلوم است دو قــدم راه نــرفـتـه نـفـسـش بـنـد آیـد ناتوان بودنش از زخم پرش معلوم است وسط حجرۀ در بسته به خود می پـیچـد اثر زهر به روی جگـرش معلوم است خواهرش نیست ببیند چه سرش آمده است ولی از حالت بغض پسرش معلوم است لب او سرخ شد اما به خداچوب نخورد مجلس شام به چشمان ترش معلوم است روی خاک است ولی زیرسم اسب نرفت روضۀ عصر دهم در نظرش معلوم است نعل ها بود که محکم روی پیکر می رفت یک نفر در طلب جایزه با سر می رفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
خورشيد سر زد از سحرت أيها الغريب از سمـت چـشـم های تـرت أيها الغريب تو ابر رحمتی که به هرگوشه سر زدی بـاران گـرفت دور و برت أيها الغريب جاری ست چشمه چشمه قدمگاه توهنوز جنّـت شـده ست رهگـذرت أيها الغريب تو آفـتـاب رأفـتی و کـوچه کـوچه شهر در سـايه سـار بـال و پـرت أيها الغريب با ايـن همـه، غـريـبِ غـريبـان عالـمی داغـی نشـسته بـر جگـرت أيها الغريب از کـوچه هـای غـربت شهـر آمدی ولی داری عـبا به روی سرت أيها الـغريب آقای من! نگـو که تـو هـم رفـتنی شدی زود است حرف از سفرت أيها الغريب شکـر خـدا جـواد تـو آمــد ولـی هـنـوز بـارانی اسـت چـشـم تـرت أيها الغريب يک عمر خواندی از غم آقای تشنه لب با اشـک های شـعـلـه ورت أيها الغـريب هر گوشهای ز حجره که رومی کنی دگر کرب و بلاست در نظرت أيها الغريب در قـتـلگـاه، لـحـظـۀ آخـر چه می کـشيد جــدِّ ز تـو غـريـبتـرت أيـهـا الـغـريب چشمان اهل خيمه دگر سوی نيزه هاست ظهرقيامت است وسری روی نيزه هاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
آمد از راه و کشيده است عبا را به سرش وای از سيـنه سوزان و دل شعـله ورش همچو شمعی که بسوزد ز شرر آب شود آب کرد آتش آن زهـر ز پا تا به سرش حجره اش بسکه غم انگيز و ملال آور بود گرد غم بود که می ريخت ز ديوار و درش گـاه در زيـر لـبـش ذکـر خـدا می گـويد گاه سوی در حجـره ست خـدايا نظـرش هم جـواد آمـده بـالـيـن رضا هـم زهـرا هم پسر سوخته هم مادر خونين جگرش پيـش مـادر نـبـود طاقـت برخـاسـتـنـش زير بـار غـم و انـدوه خـمـيـده کـمـرش پسرش دست به سر دارد و مادر به کمر او نظر ميکند و خون رود از چشم ترش دست ظلمی که زده بر رخ زهرا سيلی پاره کرده ست کنون رشته عمر پسرش ای «وفائی» ز فـلک پـيک شهـادت آمد گشت تا گلشن سرسبز جنان همـسفـرش
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
از داغ زهـر پـيکـرم آتـش گـرفته است گـويی تمـام بـستـرم آتـش گـرفـته است تـر مـی کــنــد لـبـان مـرا کـودکـم ولـی از تـشنگـی، لب تـرم آتش گـرفته است پا ميکشم به خاک و نفس ميزنم که شهر از آه آهِ آخــــرم آتــش گــرفـتــه اســت حالا کـبوتـران به غـمـم گـريـه می کنند از بال و پر زدن، پَرم آتش گرفته است امـشـب تـمـام حـجـرۀ من کــربـلا شـده يک جرعه آب،حنجرم آتش گرفته است امـشب دوبـاره خـيـمـۀ آتـش گـرفـته را می بـيـنم و سـراسـرم آتـش گـرفته است سرها به روی نيـزه و سرنيزه ها به تن يک دشت در برابـرم آتش گـرفته است فـريـاد دخـتـری ز دل خـيـمـه می رسـد عمه کمک که معجـرم آتش گرفته است
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
وای مـادر مددی کن جگـرم می سوزد که نه تنهـا جگـرم پا به سرم می سوزد زهر اثر کرده به زانو و ستون فقرات جـگـرم پــاره شـده تا کـمـرم می سوزد کـسی آيـد ز وفـا چـشـم جـوادم گـيـرد پـيـکـرم پـيـش نگـاه پـسـرم مـی سـوزد هـمره هـر نـفـسم از غـمِ تو می سـوزم تـار می بـيـنم و چـشمان تـرم می سوزد چون مقطع شده حـرفم ، پی اخبار ولا دود ميگويم و بر لب جگرم می سوزد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
ای بـه تـولّای تـو کـمـال ايـمـان رضا! مهر تو در جسم دين خوبتر ازجان رضا! زائـر قـبرت بَـرَد فخـر بـه بيتالحـرام سائل کويت کـند ناز به سـلطان، رضا! مـور اگـر خـرمـن بـذل تـو را بـنگـرد دانه نميگيرد از دسـت سلـيمان رضا! اگـر بـخـوانـی مـرا و گـر برانـی مـرا نميروم از درت، قـسم به قرآن رضا! عـالـم امکـان بـود نـگـيـن انگــشـتـری مـزار تـو خـاتـم عـالـم امـکـان رضـا! مؤمن اگر آورد طاعت سلمان به حشر بـدون مـهـر شما نيست مسلـمان رضا! به عرش کرد افتخار به فرش داداعتبار رسيد تا پـای تـو به خاک ايران رضا! رواسـت روحالاميـن فـشاند از آسمـان به پای زوار تـو لالـه و ريـحان رضا! عـجـب نـدارم اگـر نـاز به جنّـت کـنـد اگرتو چشم افکنی به روی شيطان رضا! حـرام دانـم اگــر در حــرم قـــدس تــو به لب برم نامی از روضه رضوان رضا! جمال حق ديدنی، نيست ولی ديدنيست به روی تو طلعت خدای منـّـان رضا! بـدون مـهــر تـو گـر نـام خـدا را بـرم قــسم بـه ذات خـدا ندارم ايـمان رضا! هـر آن که يکبـار شـد زائـر درگـاه تو تو ميکنی بازديد سه بار از آن رضا! زائـر قـبـرت اگـر پای نهـد در جحـيـم جحيم را ميکند روضه رضوان رضا! دُر ز دهـن سفتـهام مـدح تو را گـفتهام کز نـفسم ريخـته لؤلؤ و مرجان رضا! زائـر خـود را کنـی بـدرقـه تـا کـربـلا بلکه شوی زائرش ازره احسان رضا! نيـسـت تـعـجـب اگـر در قــدم زائـرت خار شود لاله و خـاک، گـلستان رضا! باز شـود بررويش هشـت در باغ خُـلد کافر اگر روکـند سوی خراسان رضا! گر تو پناهش دهی ور تو نگـاهش کنی نـاز به يـوسف کند گرگ بيابان رضا! در حـرم قـدس تـو ای پــسـر فـاطـمـه جـای گـل آوردهام نامه عصيان رضا! گريه کنـم زار زار بلکـه نصيبـم شـود درحرمت جان دهم با لب خندان رضا! نالـه و آهـم بـبـيـن درد گــنـاهـم بـبـيـن نيست مرا بهتر از عفو تو درمان رضا! روز قيامت کجا دامن ودستم تهيست؟ من که شما را شدم دست به دامان رضا! با همه جرم و گنه گر تو شفيعـم شوی روز قيـامت کنـم نـاز بـه غفران رضا! آه که زد قـاتـلت شعلـه به جـان و دلت آب شـدی همچنان شمع فروزان رضا! ديده به در دوخـتی، سوختی و سوختی شد نفست در جگر آتش سوزان رضا! گـرچه نشـد پيکـرت طعمـه شمشيـرها در جگـرت داشتی زخم فراوان رضا! گرچه تنت آب شد در تب و در تاب شد وقت شهادت نبود کام تو عطشان رضا! کشـت تـو را ميزبـان آه کـه عـبـاسـيان خوب نگه داشتند حرمت مهمان رضا! رفـت فـرو بارهــا در جگـرت خارهـا يافت به خون جگر عمر تو پايان رضا! ای همه را دستگير چشم ز«ميثم» مگير کآمده اين بينوا بر تو نواخوان رضا!
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
مـسيـح می دمد از تـربت مـطهـر مـن فضای طوس نه، عالم بود معطـر من فـرشـتگـان هـمه زوّار زائـرين منـنـد بهشت گشته بهشت از بهشت منظر من مـنـم عـزيـز دل فـاطـمـه امــام رضـا که خلق کرده خدا خلق را به خاطرمن عجيب نيست اگر زائری که قبر مـرا به بر گـرفـته بگيـرد قـرار در بَرِ من دلی که زائرمن ميشود مزار من است خوشا دلی که شد اين جا مزار ديگرمن شکسته ای که صدا ميزند مرا از دور جـواب مـی شـنـود بـارهـا ز داور من ز هر دری که شود زائرم به من وارد درست چهـره به چهـره بود برابر من مـن آفـتاب خـدايـم جهـان در آغــوشم شما حضورمن و عالم است محضر من کـتـاب مـنـقـبـتـم را تـمام نـتـوان کرد اگر شوند هـمه انس و جـن ثنـاگر من کسی که زائر من گشت دوستش دارم روا بـود که خطـابش کـنـم بـرادر من الا تمـام خـراسـانـيـان پـاک سـرشـت خجسته باد شما را طواف مـقــبـر من فرشتگان چو کبوتر به دورتان گردند به شرط آن که بگـرديـد دور زائر من به زائرين من اينک نصيحتی ست مرا که احـتـرام بگــيـريـد از مـجـاور من اگر به مـرقد من نيـز دستـتان نرسيـد زنـيد بوسه به قـم بر مزار خواهر من هـزار حـيـف که قـدر مـرا نـدانـستـند که بـود هر نـفـس من غـم مکـرر من هـزار بار عـدو مخـفـيـانه کُـشت مرا خـدای نـگـذرد از قـاتـل سـتـمگـر من شرار زهر مرا در دل آتشی افروخت که آب گشت همه عضوعـضو پيکرمن چوشخص مارگزيده به خويش پيچـيدم خدا گواست چه آورد زهر بر سر من مـيان حجـره زدم دست و پا غـريبانه جـواد بود و من و لحظه های آخـر من دودست خويش گشود و گرفت اشک مرا فـتـاد تـا که نـگـاهـش به ديـدۀ تـر من زنان شهـر خـراسان گـريـسـتنـد همه زدند بر سر و سينه به جای مادر من به روز حشر نسوزد جحـيم "ميثم" را که بوده با سخن و سوز خويش ياورمن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
ای جـلـوه جـلال خـدا يـا ابـا الـحـسن وی مظهـر جـمال خـدا يا ابـا الحسن ای هشتمين امير ولا حضرت رئوف آقا بگـير دسـت مرا حضرت رئوف عالم ضيافت است وجنان سفره دار توست زنـده به زير پـرچـم سـبـز هـدايـتـيـم توحـيـد را بــه يُـمن ولايت شناخـتيم تو مانـدی و قوام گرفت انـفـجار نور غافل خواص و اهل ستم معتبر شدند بر خـلـق، راه رشـد نبستـيـد ای امام گـرم طواف، کعـبه مـا را عدو ربود بودی تمام عمر تو دلخون و دل غمین در خاک و خون سرو روانت نديده ای نعش پسر کـنار پـدر هست جـانگداز
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
لب خشک و داغی کـه در سيـنه دارم ســبب شــد کـه گــودال يــادم بــيــايـد ابــاصـلــت! آبـی بــزن کــوچـههـا را قــرار اسـت امــشـب جــوادم بــيــايـد قرار است امـشب شود طوس، مشـهـد شــود قــبــلــهگــاه غــريــبـان مـزارم اگـر چـه غــريــبـی شــبــيـه حـسـيـنـم ولی خـواهــری نيست ايــنجـا کـنـارم به دعبل بگو شعـر کـامل شـد ايــنـجـا «و قبرٍ بطوس»ی که خـواندم برايش بـگـو ايـن نفــسهـای آخـر هـم اشـکـم روان اسـت از بـيـت کـرب و بـلايـش از آن زهــر بـيرحـم پــيچــيـدهام مـن به خود مثل زهـرای پشت در از درد شفا بخش هـر دردم از بس که خواندم در آن لـحـظـهها روضۀ مـادر از درد بـلا نيـسـت جـز عـافـيت عـاشـقـان را تــســلای دردم نــگـاه طــبــيـب است مـن آن نــاخــدايــم کـه غـرق خــدايـم «رضا»يم، رضايم رضای حبيب است شـرابـش کـنم بـس کـه مـسـت خـدايـم اگر زهر در اين انار است و انـگــور کـند هـر کـه هـر جا هـوای ضـريـحـم دلش را در آغــوش ميگـيـرم از دور شـدم آســمـان، پــر کـشــد تـا کـبـوتـر شــدم دشــت، تــا آهــــو آزاد بـــاشــد شـدم آب، تـا غــصــههــا را بــشـويـم مــيــان حــــرم زائـــرم شـــاد بــاشــد ابــاصـلـت آبــی بــزن کــوچــههــا را بـه يــادِ ســواری که بـا ذوالـفــقــارش بـيــايــد ســحــر تـا بـگــردنــد دورش خــراســان و يـاران چشـم انتـظـارش
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیه السلام هنگام خروج از مدینه
آســمـان مــديـنــه در ســيــنـه كوهی از بغض و نالـه ها دارد چـون شــنــيـده امــام آيـنـه هـا قـصــد تــرك مــديــنه را دارد كـوچـه هـای مـديـنـه می ديـدند لــحــظــۀ تــلــخِ رفــتــنِ او را صـحـنـۀ الـتـمـاس كــاسـۀ آب لـرزش دسـت حضـرت زهـرا به زنـان قـبـيـلـه اش فـرمـود: مرهمی بهر زخم هجران نيست من به اين شهـر بر نمی گـردم احتـياجی به آب و قرآن نيست تـوشـه را هم به روح پيغـمبر صـلـوات و سـلام هـديـه كـنـيد چنـد روزی بـرای غـربت من ای زنـان مـديـنـه گـريـه كـنـيد بـيـن ايـتـام بـا رعـايت عـدل هـــمـۀ ثــروتـم شـود قــسـمـت خــانـۀ ســاده و مـحــقــر مـن تـا ابـد وقـف روضـه و هـیـأت طبـق مـعمـول هـرشب جـمعه مجلس روضه باز پا برجاست هـمه شركـت كـنـيـد ای مـردم بـانـی روضه مادرم زهراست خـوب بر آخـريـن وصيت من گوش جان، ای قبـيـلـه بسپاريد بــر مــزار غــريــب اجــدادم در بقـيع شمع و لالـه بـگـذاريد اين سـفارش هـميشه اشـكم را می برد در خروش و جـز و مد بـر سـر قــبـر مــادر عــبـاس حرف مشك و عطش نبايد زد!
: امتیاز
|